روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا
تحلیل روانشناختی مواجهه با مرگاندیشی در اثر شیوع ویروس کرونا
مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی به ما فهماند که زندگی چقدر کوتاه است و چقدر میتواند کوتاهتر شود. گسترده شدن رکود و توقفِ شتابِ زندگیِ مدرن ذهنهایمان را تکاند، پس به راهی که آمدیم و مسیری که طی کردیم اندیشیدیم. به اینکه از کجا آمدهایم؟ چرا آمدهایم؟ چگونه زیستهایم؟ به کجا خواهیم رفت؟ آیا آنطور که باید زندگی کردهایم؟ به اینکه مبدأ آفرینش کیست؟ و چگونه با او روبهرو خواهیم شد؟! به کارهای کرده و نکرده! به برنامههای تحققیافته و آرزوهای نرسیده!
خوداستثنادانی و مرگاندیشی
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا : در یکی از مطالب قبلی در خصوص «خوداستثنادانی» نوع انسان نوشتم و توضیح دادم که هر یک از ما عملاً در لایههایِ زیرینِ روانِ خویش خود را استثنائی میدانیم که هر ابتلا و حادثهای از ما بهدور است! اما در این نوشتار میخواهم در خصوص نعمتی به نام کرونا بنویسم! اصولاً هر اتفاقی در هستی زوایای متعددی دارد و از مناظر مختلف میتوان آن را بررسی کرد، اینک میخواهم برایتان توضیح دهم چطور میشود یک ویروسِ انسان کُشِ جهان راکد کُن، مقدمهٔ تعالی بشر را فراهم آورد.
نتیجه طبیعی خوداستثنادانیِ بشر، غرقشدن ذرهذره او در غفلت است. استثناپنداری توهم گزندناپذیری را تقویت میکند و این توهم ما را از اصالت زندگی غافل میسازد! انسان وقتی خود را گزندناپذیر بداند به تبعاتِ رفتارها و تصمیماتش نمیاندیشد و در نهایت، درجهدرجه در باتلاقی فرومیرود که اخلاقیون آن را غفلت مینامند! غفلت از خویش در نهایت به غفلت از منشأ هستی؛ یعنی خدا ختم میشود.
کرونا باعث شد ما با تمرکز بر اهمیت سلامتی، آسیبپذیری انسان، ضعفِ علم و بیپایه بودن خُرافه، به معنی واقعی کلمه با «مرگاندیشی» همجوار شویم. اما چرا؟ هر یک از ما در زندگی به طرق مختلف با مرگ مواجه شدهایم و به آن اندیشیدهایم، اما چرا مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی چنین توانی داشت که اضطرابِ بنیادین مرگ را به این قدرت فراخواند و ما را با آن مواجه ساخت؟
انواع افکار مرگاندیشی
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا
اجازه دهید برای فهم بهتر موضوع، افکار مرگ را به دو دستهٔ ابداعی تقسیم کنم:
مرگاندیشی پس رویدادی
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا : بیشتر حوادث و اتفاقاتی که در زندگی مواجه میشویم و میتواند مرگاندیشی ما را فعال کند، غافلگیرانه اتفاق میافتد و معمولاً در مدت کوتاهی خاتمه مییابد. مثلاً اگر در تصادفی با مرگ مواجه شویم، این تصادف در آنی اتفاق افتاده و تمام میشود؛ اگر مرگ عزیزی را دیده باشیم اولاً که به مرگ همسایه خو گرفتهایم و در ثانی، مرگ او را رُبوده و تمام شده است. افکاری را که بعد از چنین رویدادهایی به سراغمان میآیند پس رویدادی مینامم. به این معنی که بعد از واقعه به ما هجوم میآورند و یادآور گذشتهاند و درعینحال چندان ارتباطی با آینده ندارند.
مرگاندیشی پیش رویدادی
هر چند با مرگ عزیزانمان مزهٔ مرگ را میچشیم اما گویی طعمش را زیاد درنمییابیم. تنها زمانی میتوانیم طعم مرگ را به معنی واقعی کلمه مزه کنیم که خود با آن مواجه شده باشیم. از این رو گروه دیگری از افکار را پیشرویدادی مینامم، به این معنی که ما حادثهای را در آینده انتظار میکشیم و چون هنوز اتفاق نیفتاده و شاید روزی اتفاق بیافتد مشغلهٔ ذهنی بیشتری برایمان ایجاد میکند، چراکه اولی هر چه بوده تمام شده و دومی هنوز از راه نرسیده است! پس مُرادم از «مرگاندیشی پیش رویدادی» اشتغال ذهنی به مرگ احتمالی در آیندهای نزدیک است.
افکار پیش رویدادی ما را در انتظار مرگی قریبالوقوع قرار میدهند و مواجههای عریان با مرگ را برایمان تدارک میبیند! نمونهٔ روشن مشغلهٔ فکری پیش رویدادی با مرگ را بیماران لاعلاج تجربه میکنند.
اروین یالوم در کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال، نمونههای زیادی از اشخاصی را برمیشمرد که در مواجه با سرطان دچار تزلزل شدند. بیمارانی که چون مدتها فرصت اندیشیدن دراینخصوص داشتند تأثیرات عمیقی از مرگاندیشی کسب کردند. تزلزل حاصل از این مواجهه دو سو داشت؛ یا شخص میتوانست با مرگاندیشیِ واقعبینانه و پذیرش آن از این بحران عبور کند که در این صورت معمولاً پس از درمان به سبکی خالصانهتر زندگی میکرد یا دچار فروپاشی روانشناختی میشد و با ازدستدادن روحیه حتی در مدت کمتری از پروسهٔ معمول بیماری به مرگ میپیوست!
ویژگیِ خاصِ مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا : اما مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی تلفیقی بین مرگاندیشی پیش رویدادی و پس رویدادی ایجاد کرد. این رویداد باعث شد اضطراب بنیادین مرگ که در اعماقِ لایههای روانشناختیمان مخفی بود خود را به سطح برساند. این تأثیرِ شگرف، نتیجهٔ ویژگیهای خاصی است که بشر تاکنون همه را یکجا و در این گستره تجربه نکرده بود:
ما هر روز شاهد جانباختن عزیزانمان بودیم و یا اخبار فوتِ عزیزانِ آشنایانمان را شنیدیم. درعینحال با ابتلا نزدیکانمان، وحشتِ حاصل از احتمالِ ابتلا خودمان نیز قوت میگرفت. چه پدرانی که چشمانتظار وداع با فرزند به خاک سپرده شدند و چه فرزندانی که از ترسِ ابتلا، آغوشِ آخرینِ مادر را از دست دادند.
این رویدادهای تفکر خیز نه در سطح خانواده، شهر یا کشور بلکه در سطح جهانی رخ داد و همهٔ زمین را گرفتار نمود. تمامی پناهگاههایی که برای اجتناب از مرگاندیشی به آنها پناه میبردیم بر سرمان آوار شد و ضعف یا بیاساس بودن تمامی دفاعهایمان آشکار گشت. پرده از حقیقتِ واقعیِ علمِ ناقصِ بشری برداشته شد؛ دست خُرافه و رمال رو شد؛ مشغولیتهایمان ستانده شد (کار، تفریح و…)؛ سیلِ بحرانِ اقتصادی بر رویمان گسیل شد! و…
اهمیت مرگاندیشی
مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی ما مرگاندیشی از چه روی میتواند مفید باشد؟ و چرا نعمت نامیدمش؟
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا : دلیل این ادعایم پاره شدن پردههای غفلت بود. مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی به ما فهماند که زندگی چقدر کوتاه است و چقدر میتواند کوتاهتر شود. گسترده شدن رکود و توقفِ شتاب زندگیِ مدرن ذهنهایمان را تکاند، پس به راهی که آمدیم و مسیری که طی کردیم اندیشیدیم. به اینکه از کجا آمدهایم؟ چرا آمدهایم؟ چگونه زیستهایم؟ به کجا خواهیم رفت؟ آیا آنطور که باید زندگی کردهایم؟ به اینکه مبدأ آفرینش کیست؟ و چگونه با او روبهرو خواهیم شد؟! به کارهای کرده و نکرده! به برنامههای تحققیافته و آرزوهای نرسیده!
آیا اگر در همین لحظه جان دهیم به قول «کازانتزاکیس» قلعهٔ سوختهای از زندگی را برای مرگ به جا گذاشتهایم؟ یا با مرگ، حسرتهایمان، نشدهایمان، نتوانستهایمهایمان را در آغوش خواهیم کشید؟!
به نظر من اصیلترین ثمرهٔ کرونا، کشیدن افسارِ اسبِ دنیا بود، چموشی که با شتاب به هر سو که میخواست میراندمان!
کرونا پردههایِ زینتِ دنیا را برانداخت! دنیایی که برایش با شتاب میجنگیدیم و غرق در زیباییهای شگفتانگیزش بودیم! و اینک با چشمانی خیره دنیایی عریان را دیدیم! عجوزهای پیر که با لعاب زینتهای فراوان زیبا جلوه نموده بود! پردهٔ غفلت از پیش چشمانمان کنار رفت و بارقهای از اندیشههای آزاد در ذهنهایمان تابید! بعضی با تصویر ناصحیح اعتقادهایمان روبهرو شدیم! برخی با پوچی دستاوردهای مادیمان مواجه شدیم! برخی با بیارزشی آرزوهای دور و درازمان درهم آمیختیم!
پس نتیجهٔ همهٔ اینها، فروغلتیدن در آغوشِ گرمِ مرگاندیشی بود! اندیشهای بنیادین که در اعماقِ همهٔ ما وجود دارد و اضطراب میجوشاند! و ما برای فرار از این اضطراب به پناهگاههایی خیالی پناه میبریم تا رنج حاصل از آن را بکاهیم. علم! کار! قدرت! ثروت! هنر! تفریح! زن! مرد! فرزند! همه پناهگاههایی هستند که اضطرابهای بنیادینمان را سرابوار تسکین میدهند! غافل که هیچ یک از تشنگی نمیرهانند و اصالتی ندارند!
مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی باعث شد ما به یکباره خود را تنها و ناتوان در بین میلیاردها انسان به نظاره بنشینیم و تمام آنچه که «زرقوبرق تبلیغاتیِ دستاوردهای فناورانهٔ هزارهٔ سوم» برایمان به ارمغان آورده بود را فریب بیابیم!
با مرگاندیشی چه کنیم؟
روانشناسی مرگ و مواجهه با کرونا : اینک که فهمیدیم اندیشهٔ مرگ اضطرابِ بنیادینمان را میجوشاند و همین میتواند عامل بسیاری از آسیبهای روانشناختیمان باشد، باید چه کنیم؟ و چگونه با آن مواجه شویم؟
اینجا دقیقاً نقطهٔ آشکارشدن تفاوت نگرش در روانشناسی مادی مبتنی بر خداناباوری با روانشناسی توحیدی مبتنی بر خداباوری است. اولی دنبال پذیرش فانی بودن حیات و تمامشدن انسان با مرگ است و دومی با گشودن درهای ابدیت نسخهای کاملتر تجویز میکند؛ اولی معنای زندگی را جعل میکند و دومی غبار نشسته بر اصالتِ حقیقی زندگی را میزداید:
کلام آخر اینکه ما باید حقیقتِ انسان، یعنی «بهترین ضعیفِ مهلت داده شدهٔ ابدی» را بپذیریم. با مرگ مواجه شویم و درمان را از آفرینندهٔ مرگ جویا شویم و درمان، زندگی نیست؛ بلکه زندگی با در آغوش کشیدن مرگ است و این «نمیشود» مگر با آفریدن رابطهٔ «من با او»! چراکه «هو الله الذی لا اله الا هو: او خدایی است که جز او معبودی نیست (حشر: ۲۳)».
معبودی که اتصال پیوسته به او تنها تسکیندهندهٔ حقیقی اضطرابهای ماست. خدایی که ما را بهسان خود آفریننده خلق کرد و آرامشمان را در خلق رابطهای عمیق و خالص با خود قرارداد. رابطهای که با ذکر و یادآوریِ مستمرِ یاد او آفریده میشود، رشد میکند، رشد میدهد و در نهایت بهسلامتِ کاملِ روانشناختی منتج میگردد (اگر عمری باشد بعداً دراینخصوص بیشتر خواهم نوشت).
حال بهتر است از خود بپرسیم مواجههٔ کرونایی با مرگاندیشی با ما چه کرد؟