چرا مردم در خانه نماندند؟ خوداستثنادانی
بخشی از اشخاصی که نسبت به توصیهی «در خانه بمانیم» بیتوجه بودهاند در لایههای عمیق روان خود معتقدند «من کرونا نخواهم گرفت، چرا که با دیگران متفاوتام»، این باور از ضمیر ناخودآگاه ایشان تغذیه میکند و بدون اینکه خود متوجه باشند تصمیماتی میگیرند و رفتارهایی میکنند که میتواند خطرات بیشماری داشته باشد…
سببشناسی روانشناختی «در خانه نماندن» برخی از مردم در روزهای شیوع ویروس کرونا

مقدمه
شیوع غیرمنتظرهی ویروسکرونا و لزوم قطع زنجیرهی انتقال آن منجر به توصیههای مستمر حاکمیتی، بهداشتی و رسانهای شد که مردم را با شعار «در خانه بمانیم» تشویق به عدم حضور در اجتماع مینمود، اما علیرغم توصیههای فراوان، بخشی از مردم چندان توجهی به این توصیهها نکردند و در اجتماعات گوناگون حضور یافتند، چرایی این حضور و عدم توجه به توصیههای بهداشتی از منظر روانشناختی قابل بررسی است، در این خصوص دلایل متعددی را میتوان ذکر کرد که به شرح بخشی از آنها در ادامه میپردازم.
به نظر من پنج دلیل «خود استثنا دانی»، «اعتقادات تحریف شدهی مذهبی»، «عملکرد دولت و رسانهها»، «لبریز شدن آستانهی تحمل» و «نیاز روزمرهی زندگی» دلایل عمدهی در خانه نماندن بخشی از مردم است. روی هم رفته میتوان گفت بخش بزرگی از کسانی که در خانه نماندند «حداقل» تحت تأثیر یکی از علتهای فوق بودند. هر چند تعیین نسبت دقیق تاثیرگذاری هر یک از این علتها نیازمند پژوهشی میدانی و عملیاتی است و نمیتوان میزان دقیق سهم هر علت را به طور نظری مشخص نمود، اما در عین حال میتوان دلایل روانشناختی «در خانه نماندن» بخشی از مردم را به صورت نظری طرح و سببشناسی کرد.
خود استثنا دانی
رویکرد اگزیستانسیال در روانشناسی مسئلهای به نام «استثنا بودن خویش» را مطرح میکند، به این معنی که هر یک از ما خود را «استثنائی» میدانیم که بیماری، حادثه و مرگ از وجودمان به دور است، البته به صورت منطقی و شناختی قبول داریم و میپذیریم که انسان بالاخره روزی میمیرد یا حادثه در کمین است، اما در لایههای زیرین روانمان «باوری عمیق و نامعقول به استثنا بودن خویش داریم»، مرگِ همه را میتوانیم تصور کنیم الا خودمان، اگر به ما بگویند فلان دوستت یک ماه بعد میمیرد میتوانیم بفهیم و آن را هضم کنیم ولی اینکه خودمان یک ماه دیگر بمیریم را به این سهولت نمیپذیریم، این نپذیرفتن دارای جنسی عاطفی در اعماق روان ماست و ارتباط کمی با بعد شناختی و تحلیلیمان دارد، چیزی همچون تفاوتِ میان «دانستن» و «واقعاً دانستن!».
اروین یالوم در کتاب رواندرمانی اگزیستانسالیش خاطرهای جذاب از خود نقل میکند، او میگوید: وقتی به پزشکم گلایه کردم که «عینکم دیگر مثل سابق نیست»، معاینهام کرد و سنم را پرسید. گفتم: «چهل و هشت»، او پاسخ داد: «آره درست موقعش است». این موقع فکری خشمناک از اعماق وجودم بیرون ریخت که: «موقع چی؟ برای کی موقعش رسیده؟ شاید برای تو و دیگران موقعش برسه، ولی برای من نه!».
خوداستثنادانی در نوجوانی
شکل به اوج رسیده و نمود ظاهری «خود استثنا دانی» در دوران نوجوانی بیشتر دیده میشود، نوجوانان که غالباً دچار تفکر «همهکار توانی» هستند و میاندیشند که میتوانند همهی جهان را تغییر دهند، کلیشههای سنتی را نمیپذیرند و درصدد شکستن قالبهای مرسوم برمیآیند، تفکر «همهکار توانیِ» نوجوان در بدترین شکل آن منجر به اعتیاد و رفتارهای ضداجتماعی و خطرآفرین میشود، غالب نوجوانانی که در دام اعتیاد گرفتار میشوند، فکر میکنند هر زمان که اراده کنند میتوانند مصرف مواد مخدر را ترک کنند، اما غافل که (طبق واقعیت) چنین توانی توهمی بیش نیست!
هر چند با سپری شدن دوران نوجوانی و پاگذاشتن به دورهی جوانی و میانسالی کمکم این باور عمیق به استثنا بودن تظاهر بیرونی کمتری مییابد ولی به هیچ وجه در عمق روانمان از بین نمیرود و همواره چیزی در وجودمان ندا میدهد که تو «متفاوتی!»، این احساس تفاوت، سپری از احساس امنیت برایمان ایجاد میکند که به رفتارها و تصمیمات خطرداری منجر میشود، در واقع «خود استثنا دانی» یک حفاظ امنیتی برایمان ایجاد میکند که به شجاعتمان میافزاید و ما را در رویارویی با رویدادهای پرخطر جسور میسازد، از این روست که بسیاری از اتفاقاتی که منجر به یک عمر پشیمانی میشود ریشه در همین قضیه دارد.
خوداستثنادانی جمعی
البته کار به اینجا ختم نمیشود و خوداستثنادانی با برخی رویکردهای فرهنگی و اجتماعی تقویت میشود، این ندای درونی با قرینههای جمعی موجود در جامعه پیوند خورده و به همافزایی میرسد، ضربالمثلهای مختلفی همچون «مرگ خوبه برا همسایه»، «مهریه رو کی داده کی گرفته!» و…، نشان دهندهی توسعهی این نگاه از سطح فردی به سطح اجتماعی است.
در واقع وقتی چنین ندایی از درونمان میجوشد و قرینههای فرهنگی نیز آن را تلویحاً تایید میکند، با این جو غالب اجتماعی همافزایی میکنیم و به صورت ناخودآگاه «خود» و حتی شاید «جامعهی» خود را استثنا میپنداریم (در خصوص تظاهرات اجتماعی استثنا دانی گفتهها بسیار است که پرداختن به آن در این مجال، مرا از هدف نوشتهی فوق دور مینماید، شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازم). اما آنچه که اکنون در این نوشته مد نظر دارم این نکته است که در سطح فردی «خود استثنا دانی»، واقعیتسنجی و عاقبتاندیشی را از کار میاندازد و در نتیجه کارهایی انجام میدهیم که نباید!
نتیجه
بنابراین محصول بحث اینکه به نظر میرسد بخشی از اشخاصی که نسبت به توصیههای مستمر «در خانه بمانیم» بیتوجه بودهاند در لایههای عمیق روان خود معتقدند «من کرونا نخواهم گرفت، چرا که با دیگران متفاوتام»، این باور از ضمیر ناخودآگاه ایشان تغذیه میکند و بدون اینکه خود متوجه باشند (به معنای واقعی کلمه) تصمیماتی میگیرند و رفتارهایی میکنند که میتواند خطرات بیشماری برای خود و جامعه داشته باشد. اینجاست که لزوم و اهمیت اندیشیدن در چرایی رفتارهایمان معلوم میشود، آیا تا کنون ریشههای روانشناختی رفتارهای خود را کاویدهاید؟
در آموزههای دینی توصیههایی در خصوص «نوشتن وصیتنامه»، «زیارت مستمر اهل قبور» و… شده است که اگر با «توجه کامل» و «غیرمکانیکی» صورت پذیرد، میتواند خیالِ «خود استثنا دانی» را در انسان شکسته و او را با حقیقت وجودی خویش مواجه سازد، چنین مواجهای او را به مرز دانستنِ دانستن سوق میدهد، شاید مهمترین ثمرهی چنین حالتی ایجاد دروننگری و بیداری از غفلتهایی است که زندگیمان را با روزمرگی تهدید میکنند…
بحث و بررسی سایر علتها را در پستهای بعدی منتشر خواهم نمود.
- تذکر: این مطلب کپی نیست و استفاده از آن صرفاً با ذکر منبع و آدرس سایت بلامانع است.
ثبت ديدگاه